1 غنچه بی جلوهٔ دیدار تو دل تنگ شده دید تا روی تو آیینه به صد رنگ شده
2 برق آهم به دل کوه چنان کرده اثر که شرر سرمهٔ مژگان دل سنگ شده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 رنگین کنی زخون جگر گر خیال را شاید که دلنشین شود اهل کمال را
2 در پیش قامت تو چو بید موله است سر بر زمین ز بار خجالت نهال را
1 ای به قربان تو گردند کمان ابروها گردش چشم تو تعلیم رم آهوها
2 تا به کی در نظرت جلوهٔ صورت باشد حسن معنی نگر از آینهٔ زانوها
1 به عرش عزتم جا داده است اقبال خواریها نماند ضایع آخر فیض ضایع روزگاریها
2 چو با تیغ تضرع رو به سویم کرد دانستم که تابد پنجهٔ خورشید را نیروی زاریها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به