- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانی که یزدان دیرینه بود بسی دید و سنجید و بست و گشود
2 ز ما سینه چاکان این تیره خاک شنید است صد نالهٔ درد ناک
3 بسی همچو شبیر در خون نشست نه یک ناله از سینهٔ او گسست
4 نه از گریهٔ پیر کنعان تپید نه از درد ایوب آهی کشید
5 مپندار آن کهنه نخچیر گیر بدام دعای تو گردد اسیر