-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن ترک که با ما قدم از صدق و صفا زد یاغی شد و بر یُرت گهِ عهد و وفا زد
2 اوّل به وفا گرم تر از برق درآمد آخر به جفا صاعقه در خرمنِ ما زد
3 بُل غاغ شد از لشکرِ غم ملکِ وجودم تا دستِ تطاول به گریبانِ جفا زد
4 هر آه که از سینۀ من دود برآورد آتش ز نفس در جگرِ بادِ صبا زد
5 خاطر به که پیوست که ببرید ز ما مهر در خیلِ که افتاد و سرا پرده کجا زد
6 گر جور کند بر من و گر تیغ زند یار با کس نتوان گفت چرا کرد و چرا زد
7 بر هر چه کند دوست سخن نیست نزاری چون می رسدش گر بزند یا بنوازد