آن ترک که غارتگر صبر از آشفتهٔ شیرازی غزل 751

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم

1 آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم

2 آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم

3 در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش گنجشک صفت در کف شهباز زبونم

4 آهم شرر افکند بر افلاک سحرگاه پنهان نتوان کرد زکس سوز درونم

5 چون بیندم از سلسله داران تو مجنون بر گردن طاعت بنهد طوق جنونم

6 آشفته ام وعشق علی ورزم و گویم گر عشق نورزم بجهان زاهد دونم

عکس نوشته
کامنت
comment