تن زنده بجان آمد و جان زنده از قاسم انوار غزل 510

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانان

1 تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانان جان راهبر دل شد و دل راهبر جان

2 گر ترس سرت هست، برو، خواجه، ازین کوی کاغشته بخونند درین کوچه دلیران

3 در نقطه خالست صفای دل درویش ای دوست، مگو قصه «ما کان و ما کان »

4 هرگز سخن واعظ و ناصح نکند سود زین سان که منم بی دل و دین، بی سر و سامان

5 مهجورم و محرومم و معروف بافلاس من دست تهی چون روم از کوی کریمان؟

6 از کس مهراسید اگر عاشق یارید مستانه درآیید درین بیشه شیران

7 ای عشق، سراسر همه لطفی و کرامت در حسن تو ذرات جهان واله و حیران

8 هم آدم و هم شیئی و هم احمد مختار هم یوسف کنعانی و هم موسی عمران

9 آشفته و واله شده قاسم بشب و روز زان روی دل افروز و زان زلف پریشان

عکس نوشته
کامنت
comment