ز لاله و گل این باغ، کی خبر از سلیم تهرانی غزل 773

1 ز لاله و گل این باغ، کی خبر داریم گل همیشه بهار جنون به سر داریم

2 به راه شوق همین کار با کف پا نیست تنی پرآبله چون رشته ی گهر داریم

3 فضای سینه چنان زین چمن به ما تنگ است که همچو بیضه دل خود به زیر پر داریم

4 هوای لعل تو دارد سبک عنان ما را چو کودکان همه مرکب ز نیشکر داریم

5 ز بعد کشته شدن دست برمدار از ما که مطلب تو اگر جان بود، دگر داریم

6 شراب عشق ترا این قدر خمار از چیست که سر به کوی تو شد خاک و دردسر داریم

7 به هند چند توان بود، کاشکی چون مور برون رویم ازین ملک تا کمر داریم

8 ز تیغ غمزه ی خوبان سلیم سر نکشیم چه شد، اگرچه نداریم دل، جگر داریم