گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست از جامی غزل 34

گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست

1 گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست دندانه کلید ز دندان اژدهاست

2 آن رخنه ها به جان که ز دندان وی فتاد در ملک فقر کنگره قصر کبریاست

3 فقر است راحت دو جهان زینهار ازان میل غنا مکن که غنا صورت عناست

4 راحت همین به قاف قناعت بود بلی عنقا همه عناست چو از قاف خود جداست

5 تیریست کج شده که به آتش بود سزا آن را که قد به خدمت همچون خودی دوتاست

6 در طاعت خدای دو تا شو که تا کمان کج نیست، نیست در نظر اعتبار راست

7 جامی کدورت تو همه از وجود توست چون از وجود خویش گذشتی همه صفاست

عکس نوشته
کامنت
comment