1 نوک قلمت که مشک از او می بارد بر صفحه گل عنبر تر بنگارد
2 برنامه هستی قلم انصافت بنشاند عدل و ظلم از او بردارد
1 خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست خیال کج نرود طین سر خیال پرست
2 نظر به چشم تو گفتم مگر نظر دارم خیال چشم تو بر گوشه نظر بنشست
1 ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا خاک درت خوشتر از جنت اعلی مرا
2 روی توام در نظر فکر توام در ضمیر بهتر از این چون بود صورت و معنی مرا
1 جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست بسته افسون سحر چشم مارافسای اوست
2 گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد ای بسا دلها که چون پروانه ناپروای اوست