- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نماید خرمن آزادگان چون رنگ کاهی را ز چشم برق همچون داغ اندازد سیاهی را
2 جهان از میپرستی چون خرابم میتواند کرد؟ چه نقصان است اگر راند کسی در آب ماهی را؟
3 بلندی پست فطرت را به اندک مایهٔ دنیاست که معراجیست هر شاخ گیا، مرغان چاهی را
4 الهی آتشی در خانهٔ مرغ چمن افتد! که شاخ گل ز سر بگذارد این صاحبکلاهی را
5 دلم تا خفتگان انجمن را دید، میداند که گریه از برای چیست شمع صبحگاهی را
6 به مهر آسمان ایمن مشو کاین شحنه در آخر کند کرسی زیر دار، تخت پادشاهی را
7 به طرف جویبار از رقص نتوان منع او کردن که معشوق خوشآوازی به دست افتاده ماهی را
8 سلیم اهل سخن را بیزبانی عیب میباشد که واجبتر ز هر چیز است شمشیری، سپاهی را