1 فکری که بر آن طبع روان میگذرد شرحش ز معانی و بیان میگذرد
2 شعر تو چرا نازک و شیرین نبود آخر نه بدان لب و دهان میگذرد
1 شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
2 غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
1 خدایا تو ما را صفائی بده به ما بینوایان نوائی بده
2 در گنج رحمت به ما برگشا وزان داد هر بینوائی بده
1 قصد آن زلفین سرکش کردهام خاطر از سودا مشوش کردهام
2 در ره عشقش میان جان و دل منزل اندر آب و آتش کردهام