فکر جمعیت مرا خاطر پریشان از جویای تبریزی غزل 440

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند

1 فکر جمعیت مرا خاطر پریشان می کند بی سرو سامان احوالم به سامان می کند

2 از خدنگ آن کمان ابرو سراپای مرا لالهٔ پیکانی زخمم گلستان می کند

3 تا توانی بر حصیر کهنه ای آرام گیر نفس را در خود کشی شیر این نیستان می کند

4 گو سر خودگیر خواب راحت امشب از برم دیده ام را حسن پرشوری نمکدان می کند

5 زله بند فیض گردد دگر گر ز باغ عارضش هر سحر خورشید عالم را گلستان می کند

6 هیچ صیدی هرگز از قیقاج اندازی ندید آنچه جویا با دل آن برگشته مژگان می کند

عکس نوشته
کامنت
comment