- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فکر عقل از حد گذشت، ای عشق، آتش برفروز هر کجا یابی نشانی هستی ما را بسوز
2 با وجود آنکه دریا جرعه جام منست بر لب دریای حیرت با لب خشکم هنوز
3 با خیال زلف و رویت مست و حیران مانده ام هیچ می پرسی که چون می آوری شبها بروز؟
4 مصلحت بینست عقل و خانه پردازست عشق بس عجب افتاده است: این خرقه دوز، آن خرقه سوز!
5 زود ساکت گشت واعظ، «خفف الله » گفتمش گر چه داند عقل کان رعنا نمی داند رموز
6 عزت هر کس بقدر همت والای اوست زاهدان را سایه طوبی و ما را دلفروز
7 عشق ورزیدن بدین قاسمی در شرع عشق عاشقان را جایز آمد، زاهدان را لایجوز