غبار کلفت ایام، آشنا نگذاشت از حزین لاهیجی غزل 322

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

غبار کلفت ایام، آشنا نگذاشت

1 غبار کلفت ایام، آشنا نگذاشت میان آینه و عکس من صفا نگذاشت

2 خیال جلوه نازش، بهانه می طلبید به سینه شیشهٔ دل را شکست و پا نگذاشت

3 تو آمدی و من از خویش منفعل ماندم نثار راه تو جان داشتم، حیا نگذاشت

4 هلاک گوشهٔ دامان بی نیازی تو به شمع کشتهٔ من منت صبا نگذاشت

5 کرشمه نیم نگه کرده بود با مردم مروّت دل بیگانه آشنا نگذاشت

6 شبانه شکر تو را داشت زیر لب نفسم به حیرتم که چرا چشم سرمه سا نگذاشت

7 حزین از آن سگ کو، تا به حشر ممنونم که استخوان مرا زلّهٔ هما نگذاشت

عکس نوشته
کامنت
comment