گهی که از درم آن ترک شوخ شنگ درآید از جامی غزل 108

گهی که از درم آن ترک شوخ شنگ درآید

1 گهی که از درم آن ترک شوخ شنگ درآید کمند دولتم از زلف او به چنگ درآید

2 اگر نه طعنه بیرونیان کند به دلش جا چرا به صلح چو بیرون رود به جنگ درآید

3 فتادم از دل سختش بلا رسید ز هر سو مباد خسته دلی را که پا به سنگ درآید

4 خدنگ او به کمان جفت و من ستاده که تا کی به سینه راحتم از زخم آن خدنگ درآید

5 به گبر پیشه بتی این دل رمیده فتاده چو آهویی که به سرپنجه پلنگ درآید

6 شکر ز خجلت لبهاش با هزار شکنجه ز نیشکر چو نهد پا برون به تنگ درآید

7 ز نام و ننگ برآید به عشق جامی ازان به که در شمار اسیران نام و ننگ درآید

عکس نوشته
کامنت
comment