-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیمه بوالعجبی زد فلک شعبده باز هر دم از پرده برون نقش دگر گون آرد
2 صبحدم از سر کین تیغ ز خورشید کشید وز شفق شام مبادا که شبیخون آرد
3 شد دلم خون و ندانست کسی کاخر کار تا ازینحقه سر بسته چه بیرون آرد