نشست اشک روان زنگ محنت از شب ما از جامی غزل 32

نشست اشک روان زنگ محنت از شب ما

1 نشست اشک روان زنگ محنت از شب ما نداد پرتو راحت طلوع کوکب ما

2 به نبض جستن ما ای طبیب دست میار که سوخت رشته نبض از حرارت تب ما

3 سفید گشت چو پنبه ز گریه چشم و ز ضعف به پنبه آب چکاند زمانه بر لب ما

4 نکرد در دلت ای ماه اثر اگر چه گذشت ز نیلگون سپر چرخ تیر یا رب ما

5 چو خشت میل سر خم کنیم لیک نماند جدا ز بزم تو یک خشتوار قالب ما

6 کجاست ساقی گلرخ که از رعونت زهد شراب لعل بود داروی مجرب ما

7 ز جام مهر مگو جامیا و خم سپهر که عار دارد از اینها علو مشرب ما

عکس نوشته
کامنت
comment