-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد
2 ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد
3 سخنچین عقدهای در کار ما افکنده پنداری که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد
4 ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد
5 سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد
6 ز سیلب اجل هرگز نیامد بر بنای جان شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد
7 تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد