دم مردن از آن با غیر یار از مشتاق اصفهانی غزل 232

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم

1 دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم که می‌خواهد به صد تلخی برآید جان شیرینم

2 نمودی باز زلف عنبرین و خال مشکینم سیه کردی شب و روزم تبه کردی دل و دینم

3 ز شرم از باغ وصلش بی‌نصیبم ساده‌لوحی بین که دستم بسته‌اند و من به این خوشدل که گلچینم

4 در آب و آتشم از مهر و کینش کان ستم‌پیشه نوازد گاهی از مهرم گدازد گاهی از کینم

5 دهم جان و نیم یکبارگی نومید ازو شاید چراغ تربتم گردد نشد گر شمع بالینم

6 چو رفتی گر رود از دیده‌ام بینش چه خواهد شد جهان را گو نبیند بی‌رخت چشم جهان‌بینم

7 نه گل بینم نه گلچینم ندانم بی‌گل رویت کِیَم در باغ گیتی نه تماشایی نه گلچینم

8 نبخشد چاشنی آمیزشم مشتاق هر کس را به کام خَصم تلخم، در مذاق دوست شیرینم

عکس نوشته
کامنت
comment