1 دلبر که به حسن او نبودست و نه هست آمد بر من دوش نه هشیار، نه مست
2 او مست زباده بود و من مست از حسن او آمده در عتاب و من رفته ز دست
1 هوای تو ای جنت رو چپرور فضای تو ای کاخ خورشید منظر
2 نظام جهان را چو عدلست موجب نجوم فلک را چو مهر است سرور
1 ای دوست من از هیچ مشوش گردم وز نیمه ی نیم ذره در خوش گردم؟
2 از آب لطیفتر مزاجی دارم دریاب مرا و گرنه ناخوش گردم
1 ای صاحبی که گردون گرد از جهان برآرد گر یک نفس نباشد در حفظ تو طبایع
2 از حضرت تو لفظی وز نه فلک معانی از خامه ی تو حرفی وز صد کتب شرایع