1 دلبر که به کام دل سفر کرد و برفت ما را لب و دیده خشک و تر کرد و برفت
2 دیدار عزیز را به یک عزم سفر از دیده و جان عزیزتر کرد و برفت
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او
1 ننویسی جواب نامه من نامه من نیرزدت به جواب
2 ای عجب فضل تو روا دارد کز لب تشنه بار گیرد آب