دل گر از دست شود در خم ابرو، گو شو از سعیدا غزل 543

سعیدا

سعیدا

سعیدا

دل گر از دست شود در خم ابرو، گو شو

1 دل گر از دست شود در خم ابرو، گو شو ور شود زار و نزار از غم آن مو، گو شو

2 سوی او [می رو و] از شش جهت اندیشه مکن گر شود هر دو جهان از تو به یک سو، گو شو

3 جان من باد فدا چشم سیه را گو باد سر مجنون چو شود بر سر آهو، گو شو

4 من نه آنم که سر از بندگیت بردارم گر شود سلسلهٔ دل خم گیسو، گو شو

5 نیست از مردن ابنای زمان هیچ غمی گر شود خشک، گل و لالهٔ خودرو، گو شو

6 زلف عمری است سعیدا که تو را در دست است گر شود جان چه شود بر سر یک مو، گو شو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر