1 دلبر به گه وداع چون رو برداشت هر کس که مرا بدید بی جان پنداشت
2 بگذشت چو برق تیز و خندان و مرا چون ابر دریده جیب و دامن بگذاشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خجسته بادا فصل ربیع و گردش سال بر این خجسته لقا پادشاه فرخ فال
2 چراغ و چشم سلاطین و نور دیده ملک فرشته خو عضدالدین شه ستوده خصال
1 بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
2 در تنگنای حلقه این اژدهای پیر شد چون لعاب افعی در حلق من زلال
1 هر شب چو ز هجر تو دل تنگ بنالد از سوز دلم سنگ به فرسنگ بنالد
2 هر صبحدم از درد فراق تو بنالم زانگونه که در وقت سحر چنگ بنالد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به