آفتابی از از سلمان ساوجی جمشید و خورشید 47

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

آفتابی از شکاف ابر ایما می‌کند

1 آفتابی از شکاف ابر ایما می‌کند عاشقان را در هوا چون ذره رسوا می‌کند

2 باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل می‌نماید بلبلان را مست و شیدا می‌کند

3 لعل او با من به لطف و خنده می‌گوید سخن گوهر پاکیزه خویش آشکارا می‌کند

4 می‌شود بر خود ز من آشفته‌تر کو یک نظر منظر خود را به چشم من تماشا می‌کند

5 من روان می‌ریزم اندر پای سرو او چو آب آن سهی سرو خرامان دوری از ما می‌کند

6 گل درون غنچه مجموعست و فارغ کرده دل زآنچه مسکین بلبلی بر در تقاضا می‌کند

7 چو بشنید از شکر زین سان خطابی بهار افروز دادش خوش جوابی:

8 باد جانت به فدا، ای دم باد سحری، چند بر غنچه مستور کنی پرده‌دری؟

9 منشین بر در امید و مزن حلقه وصل به از آن نیست که برخیزی و زین درگذری

10 آستین پوش بدان روی که خواهد کردن دور رخسار تو چون گل صد برگ طری

11 می‌کند بر در گل شعرسرایی بلبل بلبلا چند درایی ز سر شعر دری؟

عکس نوشته
کامنت
comment