- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آفتابی از شکاف ابر ایما میکند عاشقان را در هوا چون ذره رسوا میکند
2 باز در زیر نقاب فستقی رخسار گل مینماید بلبلان را مست و شیدا میکند
3 لعل او با من به لطف و خنده میگوید سخن گوهر پاکیزه خویش آشکارا میکند
4 میشود بر خود ز من آشفتهتر کو یک نظر منظر خود را به چشم من تماشا میکند
5 من روان میریزم اندر پای سرو او چو آب آن سهی سرو خرامان دوری از ما میکند
6 گل درون غنچه مجموعست و فارغ کرده دل زآنچه مسکین بلبلی بر در تقاضا میکند
7 چو بشنید از شکر زین سان خطابی بهار افروز دادش خوش جوابی:
8 باد جانت به فدا، ای دم باد سحری، چند بر غنچه مستور کنی پردهدری؟
9 منشین بر در امید و مزن حلقه وصل به از آن نیست که برخیزی و زین درگذری
10 آستین پوش بدان روی که خواهد کردن دور رخسار تو چون گل صد برگ طری
11 میکند بر در گل شعرسرایی بلبل بلبلا چند درایی ز سر شعر دری؟