-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت
2 گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت
3 مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان کنون که دولت حسنت بتا نصاب گرفت
4 پی عمارت دلها تفقدی باید چرا که غمزه تو ملک بی حساب گرفت
5 نمانده گردن دیگر که در کمند آری از آن زمانه تو را مالک الرقاب گرفت
6 چو خوی فشاند زرخساره باغبان گفتا که بی حرارت آتش زگل گلاب گرفت
7 به هجر و وصل تو هر یک رقیب آشفته سمندر آتش و ماهی وطن در آب گرفت