گر آفتاب فلک پرده از از آشفتهٔ شیرازی غزل 112

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت

1 گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت

2 گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت

3 مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان کنون که دولت حسنت بتا نصاب گرفت

4 پی عمارت دلها تفقدی باید چرا که غمزه تو ملک بی حساب گرفت

5 نمانده گردن دیگر که در کمند آری از آن زمانه تو را مالک الرقاب گرفت

6 چو خوی فشاند زرخساره باغبان گفتا که بی حرارت آتش زگل گلاب گرفت

7 به هجر و وصل تو هر یک رقیب آشفته سمندر آتش و ماهی وطن در آب گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment