خورشید رخت چون ز سر کوی برآید از مجد همگر غزل 36

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

خورشید رخت چون ز سر کوی برآید

1 خورشید رخت چون ز سر کوی برآید فریاد زن و مرد زهر سوی برآید

2 مه کاسته زانروی برآید که به خوبی هر شب نتواند که چو آن روی برآید

3 مرد ارشنود بوی تو از زن ببرد مهر زن گر نگرد سوی تو از شوی برآید

4 چون قد تو کی سرو دلارای بروید چون روی تو کی لاله خود روی برآید

5 بر دیده من پای نه ای سرو سهی قد نه سرو سهی قد ز لب جوی برآید

6 یارب چه بلائی که چو بالا بنمائی فریاد ز عشاق بلا جوی برآید

7 گر ناله دلها شنوی در شب تیره از هر خم زلف تو دو صد موی برآید

8 دانی که من از زلف تو کی دست بدارم آن روز که از ناخن من موی برآید

عکس نوشته
کامنت
comment