1 خورشید، علم به کوهساران زد و رفت دلدار، در امیدواران زد و رفت
2 بلبل، دستان نوبهاران زد و رفت گل، خنده به وضع روزگاران زد و رفت
1 مشکینه طرّه ای به شب عنبرین لباس آمد به خواب من پی آشفتن حواس
2 نی شب، سواد چشم غزالان خوش نگه نی خواب، سرمهٔ نظر پاک حق شناس
1 سخن از من کشیدی، شعله ورکردی جهانی را چرا انگشت بر لب می زنی آتش بیانی را؟
2 کمی نبود خراش سینه ام را ای هلال ابرو به داغ دل چه ناخن می زنی آزرده جانی را؟
1 آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم
2 مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم