-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آفتاب از آتش مهر تو اخگر پارهای آسمان، طفل مسیحای تو را گهوارهای
2 چون توان سیر گلی کردن که از نازکدلی نیستش از چشم نرگس طاقت نظارهای
3 میتوانم گفت در میدان ما صاحبدمی گر توانی کرد یک دم چارهٔ بیچارهای
4 چند باشم همچو بلبل بینوا در این چمن یا چو گل در قید گلشن با دل صدپارهای؟
5 اشک من هم میتواند یک دلی را نرم کرد گر کند باران نیسان سبز سنگ خارهای
6 یار بیرحم است و قادر هرچه میخواهد میکند نیست جز بیچارگی اینجا سعیدا چارهای