آفتاب روی تو تابان شدست از اسیری لاهیجی غزل 92

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

آفتاب روی تو تابان شدست

1 آفتاب روی تو تابان شدست در شعاعش جان و دل حیران شدست

2 نور مطلق گشت ذرات جهان تاکه خورشید رخت تابان شدست

3 جان که در تاب تجلی شد فنا در حقیقت واصل جانان شدست

4 آنکه روز و شب گدای کوی تست بر همه خلق جهان سلطان شدست

5 شد بملک عاشقی افسانه هرکه در عشق تو جان افشان شدست

6 جان ما در پرتو حسن رخت محو و شیدا بی سر و سامان شدست

7 عشق جانان جان بیمار مرا بوالعجب هم درد و هم درمان شدست

8 جان و دل در راه عشقت باختن عاشق دیوانه را آسان شدست

9 تا اسیری شد اسیر زلف یار فارغ از کفر و هم از ایمان شدست

عکس نوشته
کامنت
comment