خورشید نهد هر روز بر از آشفتهٔ شیرازی غزل 976

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

خورشید نهد هر روز بر خاک درتو رو

1 خورشید نهد هر روز بر خاک درتو رو مشک ختنی گیرد از چین دو زلفت بو

2 با چشمه خور ای ماه یک روز مقابل شو تا آینه وش گوئی عیبش همه روبرو

3 نرخ شکر خنده آن خسرو شیرین برد گیسوش سر فرهاد آویخت بتار مو

4 از چنبر آن گیسو سر تافته کس حاشا کاندر خم چوگانش خورشید فلک شد و

5 از انی انا الله دم آنشوخ نزد هیهات چون شد شجر سینا یک پرتو حسن او

6 گر مدح علی گوید بشنو سخن مطرب واعظ کند ار منعت مشنو سخن بدگو

7 چون خواجه کریم آمد غم نیست تهی دستی نیکست مرا معشوق گر زشتم اگر نیکو

8 آشفته ام و شیدا بی پرده و بی پروا نه سعدی ونه حافظ سلمان نیم و خواجو

9 گر شعر مرا مقدار نبود بر دانشور قلب است زرم اما شد سکه بنام او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر