- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آفتاب به رشکم که زیر پای تو افتد ز سایه نیز که چون زلف در قفای تو افتد
2 به هر بلا رسد از تو غیر شکر نگویم مرا عطاست بلایی که از برای تو افتد
3 به چتر شاه کجا سر درآورم که به فرقم بس است سایه لطفی که از گدای تو افتد
4 ز خاک سرو بروید ز سرو دل چو صنوبر چو سایه در رهی از قد دلربای تو افتد
5 اگر بهشت بود خاطرم قرار نگیرد به خانه ای که نه همسایه سرای تو افتد
6 ز سینه کرده سپر چشم انتظار به راهم بود که بر سپرم ناوک جفای توافتد
7 بود ز نخل سخن میوه ریز خامه جامی امیدواری آن را که آن خورای تو افتد