- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که سلطان خیالت کرده در جان منزل است منزلت را منزلت بالاتر از آب و گل است
2 بس که جان و دل درآمد از در و دیوار تو خانه ای گویی نه از آب و گل از جان و دل است
3 اینچنین کین خانه را بینم فروغ از روی تو بیدلان را راز دل در وی نهفتن مشکل است
4 دل میان گریه دارد ازتو امید کنار غرقه را از موج دریا آرزوی ساحل است
5 رحم کن بر حال تنها مانده تاریک رو ای که مه در هودج و خورشیدت اندر محمل است
6 از تنم پیوند جان بگسل چو راندی ناقه تیز زانکه تن را پای فرسوده ست و جان مستعجل است
7 می کند جامی روان سوی تو شعری تر چو آب زانکه با آب روان طبع لطیفت مایل است