- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در میکده آنرا که به کف جام شراب است عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
2 برداشتن از می نتواند سر خود را از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
3 سر رشته کارش کشد آخر به خرابی هر مست که افتاد درین دیر خراب است
4 میکشی می کوثر ز کف حور بهشتی در دوزخ مخموریت ای دل که عذاب است
5 در دیر فنا جام یقین جوی که مطلوب از پرده پندار تو بر بسته نقاب است
6 ای مغبچه چون روی تذروست عذارت زانروی که چون خون تذروت می ناب است
7 این دور به یک چشم زدن گشته دگرگون ای عمر به رفتن ز بر ما چه شتاب است؟
8 در میکده گر غرق میم توبه شکسته ای شخ ز ما در گذران عالم آب است
9 فانی چه شوی شیفته دهر که کونین در دشت فنا جمله نمودار سراب است