1 نی عزت و اعتبار ماند به کسی نی خواری و انکسار ماند به کسی
2 هر چیز که دادهاند خواهند گرفت جز عشق که پایدار ماند به کسی
1 ز نقش کینه چو پاک است لوح سینه ما به دوستی که تو هم دل بشو ز کینه ما
2 ز خیرهچشمی خود سوختم که یار امروز هنوز در عراق است از نگاه دینه ما
1 منم که نور خرد در چراغ من غلط است بجز هوای جنون در دماغ من غلط است
2 سرود مرغ من الماس بر جگر پاشد ترانهسنجی بلبل به زاغ من غلط است
1 تا ز رویش گلستان کردم نگاه خویش را خود زدم آتش به دست خود گیاه خویش را
2 شکوهای در دل گذشت از هجر او تیغم سزاست هیچکس چون خود نمیداند گناه خویش را