نی همین در نی از آن لب ناله حسرت از سعیدا غزل 260

نی همین در نی از آن لب ناله حسرت می‌خورد

1 نی همین در نی از آن لب ناله حسرت می‌خورد شکرستان‌ها از آن تبخاله حسرت می‌خورد

2 طرفه تسخیر است در پیری و ایام شباب آرزو دارد جوان صدساله حسرت می‌خورد

3 جام زر بی می اگر خوش بود پس نرگس چرا سرنگونش کرده و از لاله حسرت می‌خورد؟

4 بس که چشمش بر قفا افتادگان دارد نگاه خال پشت چشم بر دنباله حسرت می‌خورد

5 همچو عنبر گرچه سودایم سعیدا خاک شد برده‌ام بویی کز آن دلّاله حسرت می‌خورد

عکس نوشته
کامنت
comment