- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد ما را رگ جان گشت و تو را موی میان شد
2 اورنگ نشین بوده ام اقلیم بقا را این جسم فرومایه مرا دشمن جان شد
3 در شام غریبی مطلب لقمه بی رنج موسی چو برون از وطن افتاد شبان شد
4 مشکل به شط باده شود زاهد سگ، پاک بیجا دو سه جامی می پاکیزه، زیان شد
5 گفتی سخن از هجر و گشودی لب زخمم رفتی ز نظر، خون دل از دیده روان شد
6 گفتم شکنم توبه، خزان آمد و گل رفت رفتم که به می روزه گشایم، رمضان شد
7 با طبع کهن چیست حزین ، این همه شوخی؟ در عشق عجب نیست، اگر پیر جوان شد