سر رشته صبری که ز دل رفت از حزین لاهیجی غزل 374

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد

1 سر رشته صبری که ز دل رفت و نهان شد ما را رگ جان گشت و تو را موی میان شد

2 اورنگ نشین بوده ام اقلیم بقا را این جسم فرومایه مرا دشمن جان شد

3 در شام غریبی مطلب لقمه بی رنج موسی چو برون از وطن افتاد شبان شد

4 مشکل به شط باده شود زاهد سگ، پاک بیجا دو سه جامی می پاکیزه، زیان شد

5 گفتی سخن از هجر و گشودی لب زخمم رفتی ز نظر، خون دل از دیده روان شد

6 گفتم شکنم توبه، خزان آمد و گل رفت رفتم که به می روزه گشایم، رمضان شد

7 با طبع کهن چیست حزین ، این همه شوخی؟ در عشق عجب نیست، اگر پیر جوان شد

عکس نوشته
کامنت
comment