- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز ننگ عافیت بازم دل شرمنده می سوزد نه از دل گریه می جوشد، نه بر لب خنده می سوزد
2 چراغ روشن است ازعشق او درمجمع هستی کز آواز فروغش می گدازد بنده، می سوزد
3 نه تنها عشق سوزد، ساکنان ملک هستی را در این توفان آتش، رفته و آینده می سوزد
4 مکن بر عزت خود تکیه، عرفی، شرط عشق است این که اکثر آبروی گوهر ارزنده می سوزد