- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گسترد بهار در زمین دیبا چون چهر نگار شد چمن زیبا
2 آثار پدید آب شد پنهان اسرار نهان خاک شد پیدا
3 ابر آمد و سیم ریخت بر هامون باد آمد و مشک بیخت بر صحرا
4 این تعبیهکرده نافه در دامن آن عاریه کردهگوهر از دریا
5 از سبزه چمن چو روضهٔ رضوان از لاله دمن چو سینهٔ سینا
6 آن مایهٔ سوز سینهٔ غمگین وین سرمهٔ نور دیدهٔ بینا
7 این را به سر استکلّه از یاقوت آن را به بر است حلّه از مینا
8 ای عید من ای بهار روحانی ای ماه من ای نگار بیهمتا
9 نوروز تویی و نوبهاران تو کز طلعت تو جوان شود دنیا
10 از روح روان سرشتهیی گویی بر روی ز من فرشتهیی مانا
11 از لعل تو نعل روح در آتش از عشق تو مغز عقل پر سودا
12 چون از خم زلف چهره بنمایی خورشید برآید از شب یلدا
13 چون سلسله زلف تست پر حلقه چون زلزله عشق تست پر غوغا
14 این زلزلهکوه راکند از بن این سلسله عقل راکند شیدا
15 بنما رخ تا ز شوق بیمعجر از خلد برین برون دود حورا
16 بنشین و ببار خندهٔ شیرین برخیز و بیار بادهٔ حمرا
17 بگشایکمرکه تاکمربندد در خدمت تو در آسمان جوزا
18 لبهای تو بهر بوسه خلقتکرد از حکمت خویش خالق یکتا
19 عاطل مگذار خلقت باری باطل مشمار حکمت دانا
20 تو موی نمودهییکمند آیین من پشت نمودهامکمانآسا
21 چون تیر تو ازکمان ما عاجل چون تار من ازکمند تو دروا
22 ای ترک بهعید بوسه آیین است در شرع رسول و ملت بیضا
23 حالی بنه این طبیعت غره شرمی بکن از شریعت غرا
24 زان پسکه مرا مباح شد بوسه پیش آیکه تا ببوسمت عمدا
25 از بوسه مکن دریغ تات ای ترک صد بوسهزنم برآن رخ رخشا
26 هل تا بگزم لبان شیرینت خوش خوشمزم آن دودانهٔ خرما
27 زان روی چنم ورق ورق سوری زان لعل خورم طبق طبق حلوا
28 زانگرد زنخکهگوی را ماند در رقص آیم چوگوی سر تا پا
29 نی نیست به بوسه حاجتم امروز گر عمر بود ببوسمت فردا
30 کامروز بس است لب مرا شیرین از شکر شکر خسرو والا
31 دارای جهان ستان محمد شاه کز هردو جهان فزون بود تنها
32 اجزای وی است هرچه درگیتی باکل چه برابریکند اجزا
33 اعضای وی است هرکه در عالم با روح چه همسریکند اعضا
34 افلاک مطاوعش به یک فرمان آفاق مسخرش به یک ایما
35 کوهیکه خورد قفای قهر او آسیمه دود چو باد در بیدا
36 بادیکه بود مطیع حزم او همواره بود چوکوه پابرجا
37 ای خشم تو همچو مرگ بیتاخیر وی قهر تو همچو زهر جانفرسا
38 خیل تو چو سیلکوه بنیانکن فوج تو چو موج بحر طوفانزا
39 در جانسوزی چو چرخ بیمهلت درکینتوزی چو دهر بیپروا
40 نه ملک مخلد ترا مقطع نه ذات مؤید ترا مبدا
41 صد جمله به حملهیی زنی برهم صد بقعه به وقعهییکنی یغما
42 از دشنهٔ توکه تشنهٔ خون است بسکشتهکه پشتهگشته در هیجا
43 باطلعت رایگیتی افروزت خورشید برآید از شب یلدا
44 با نکهت خلق عنبرافشانت عنبر خیزد زکام اژدرها
45 توقیع ترا قدر برد فرمان فرمان ترا قضاکند امضا
46 انکار تو نیست دهر را ممکن پیکار تو نیست چرخ را یارا
47 انجم تار است و رای تو روشن گردون پستست و قدر تو والا
48 شیر است به روز جنگ تو روبه موم است ز زور چنگ تو خارا
49 فوجی ز صف سپاه تو انجم موجی زکف نوال تو دریا
50 خلق تو زکام شیر انگیزد چون ناف غزال نافهٔ سارا
51 مهر تو ز صلب سنگ رویاند چون باد بهار لالهٔ حمرا
52 خورشیدی و برخلاف خورشیدی کز ابر شود به چرخ ناپیدا
53 زیراکه هماره باکفی چون ابر خورشید صفت بتابدت سیما
54 چون باد قلم دود در انگشتم گر مدح تکاورتکنم املا
55 چون برقکشد ضمیر من شعله گر وصف بلارکتکنم انشا
56 گر خشمکنی به چشمهٔ خورشید چون شبپره زو حذرکند حربا
57 ور چشم زنی به جانب ناهید سوی تو چمد زگنبد خضرا
58 اخلاق تو آبگینه یارد ساخت از نرم دلی ز صخرهٔ صما
59 گرد سپهت به چشم بدخواهان یک بادیه افعی است و اژدرها
60 شخص تو جهان پیر برناکرد از دانش پیرو طالع برنا
61 رخسار تو آیینه است و خصمت دیو زان در تو چو بنگرد شود رسوا
62 تا لمعه و نور خیزد از خورشید تا فتنه و شور زاید از صهبا
63 دارم دو هزار شکوه از طالع لیک آن دو هزار شکوه باشد تا