صدای خستگان جان و دل اندوهگین از سعیدا غزل 266

صدای خستگان جان و دل اندوهگین سوزد

1 صدای خستگان جان و دل اندوهگین سوزد که نی را خانهٔ خالی ز آواز حزین سوزد

2 چو شمعم پردهٔ فانوس پیراهن کجا گردد که گر تصویر دست من کشی در آستین سوزد

3 غبار جسم سوزانم اگر بر روی بحر آید هر آن موجی که آید از پی گردم جبین سوزد

4 چسان تا وادی ایمن توانم رفت با موسی که گر بر طور مانم پای کوه آتشین سوزد

5 مرا چون بخت با جانان کند نزدیک می میرم که خس را باد با آتش اگر سازد قرین سوزد

6 دل مشتاق تیغش بوسه ای ز آن لب نمی خواهد که حلق تشنه را البته جوش انگبین سوزد

7 سعیدا زیر خاک اندیشه دارد لالهٔ داغش مبادا سر کشد یکبارگی روی زمین سوزد

عکس نوشته
کامنت
comment