1 آید صدای نالهٔ دل از نگاه ما چون شاخ ارغوان بچکد خون ز آه ما
2 در دیده ای که محو تو شد جلوه گر شوی باشد نقاب روی تو شرم نگاه ما
1 غم بود چاره حریف به غم آموخته را بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را
2 پردهٔ شرم تو شد حیرت نظارهٔ ما کرده ای جامهٔ آن تن نظر دوخته را
1 نونهال من چو دید آیینه را از گریبان گل دمید آیینه را
2 خلق خوش با سینهٔ صفای تو است هیچ کس بی رو ندید آیینه را
1 می نماید در شب تاریک راه دور را چشمی از شمع است روشن تر عصای کور را
2 رستمی، تا چون کمان حلقه بر خود غالبی می کند گردآوری برگشتن از خود زور را