1 نفس کافر زنی است زانیّه که به بیگانه رام می گردد
2 بسته از روزی حلال نظر پی رزق حرام می گردد
1 ای ترا در چهره آب و وی ترا در طره تاب در دلمزان آب تاب و بر رخم زین تاب آب
2 هستدر چشمم عیانو هستدر جسمم نهان هرچهدر رویتو آب و هرچه در موی تو تاب
1 سحر بشیر ملکزاده اردشیر آمد مرا دوباره به پستان شوق شیر آمد
2 نگشته بود تباشیر صبح فاش هنوز که سوی من زره آن ماهرو بشیر آمد