غم دل کس به امید چه گوید از مشتاق اصفهانی غزل 1

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

غم دل کس به امید چه گوید دل‌ستانش را

1 غم دل کس به امید چه گوید دل‌ستانش را چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را

2 مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را

3 ندارم گر برش از بوالهوس فرقی عجب نبود که نشناسد ز گلچین هیچ گلبن باغبانش را

4 به کویت گر چنین آشفته می‌گردم مکن منعم دلی گم کرده‌ام اینجا و می‌جویم نشانش را

5 دو دستم بهر آن دادند در جولانگه نازش که از دستی رکابش گیرم از دستی عنانش را

6 جفای دوست باشد لطف دیگر گو فلک هرگز نسازد مهربان با من دل نامهربانش را

7 کشد مشتاق تا کی محنت هجران خوش آن ساعت که بیند روی جانان و کند تسلیم جانش را

عکس نوشته
کامنت
comment