- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است
2 از گداز تن دل ارباب عرفان روشن است گرنه باور داری از شمع شبستان روشن است
3 کی نهان مانند در آفاق صاحب گوهران استخوان پاک همچون صبح تابان روشن است
4 عشق در آغوش آفت پرورد عشاق را شمع ما آزادگان از باد دامان روشن است
5 زاهد از ظلمت سرای جهل بیرون نه قدم کز چراغ لاله کهسار و بیابان روشن است
6 آبیار نخل جرأت نیست جز جیحون عشق زآتش دلها چراغ چشم شیران روشن است
7 می فشارد پای همت در ره سوز و گداز شمع سان آن را که جویا دیدهٔ جان روشن است