1 صافی جهان چو نیست می ساز به درد پشمینه بپوش چون همی باید مرد
2 از مرگ چه دشوار تر آن کز ره عجز حاجت به در همچو خودی باید برد
1 ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا خاک درت خوشتر از جنت اعلی مرا
2 روی توام در نظر فکر توام در ضمیر بهتر از این چون بود صورت و معنی مرا
1 خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست خیال کج نرود طین سر خیال پرست
2 نظر به چشم تو گفتم مگر نظر دارم خیال چشم تو بر گوشه نظر بنشست
1 جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست بسته افسون سحر چشم مارافسای اوست
2 گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد ای بسا دلها که چون پروانه ناپروای اوست