1 آید بوی یدالله از خاک بشر هر چند بود زجهل حالش ابتر
2 با آنکه برون آمده است از دریا بیرون نتواند آمد از آب گهر
1 کی به گوش او کند جا ناله های زار ما سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما
2 غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل شویم گل کند رنگ خموشی از لب اظهار ما
1 سوز دل در غم عشق تو گواه است مرا سینه فانوس صفت منبع آه ست مرا
2 شب هجر تو نظرباز خیالت باشم دل چون آینه لبریز نگاه ست مرا
1 زخلق خوش لقب بیگانه کردی باده نوشان را به زهر چشمی امشب آب ده پیکان مژگان را
2 نباشم تنگدل از فیض مشرب در گرفتاری نهان در هر شکنج دام دارم صد بیابان را