- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بویی از خاک رهت، همره باد سحری است رنگی از حسن رخت، مایه گلبرگ طری، است
2 دم ز زلف تو زنم، زان دم من مشکین است سخن از لعل تو گویم، سخنم، زان شکری است
3 جز صبا محرم من نیست، ولی چندانم، بر صبا نیست، وثوقی که صبا در به دری، است
4 بر جگر میزندم، چشم تو، هر دم، نیشی خون چشمم که روان است، ازان رو جگری است
5 روی آتش و شش، از دیده ما پنهان است ما از آن روی برآنیم که آن ماه، پری است
6 این که با سوز فراقت، دل ما میسوزد تو برآنی که ز صبرست، نه از بی صبری است