دگر بوی کبابم از دل آواره از جویای تبریزی غزل 668

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دگر بوی کبابم از دل آواره می آید

1 دگر بوی کبابم از دل آواره می آید مگر امشب ببزم آن شوخ آتشپاره می آید

2 چو گل کز باد نوروزی بریزد بر سر خاری مرا دل بر سر مژگان که نظاره می آید

3 نشد هموار بر دل در غمش نگریستن زانرو سرشک از دیدهٔ غمدیده ام همواره می آید

4 مگر ماه من امشب می شود در محفلم طالع که هر دم در پریدن دیده چون سیاه می آید

5 عبث پیش فلک می نالی از بیچارگی ایدل از این بی دست و پا درد تراکی چاره یم آید

6 ز برق نالهٔ جانسوز عاشق نرم گردیدن نیاید ازدل سنگش ز سنگ خاره می آید

7 بلند و پست دنیا چون کند با بدگهر جویا کی از سوهان علاج زشتی انگاره می آید

عکس نوشته
کامنت
comment