بویِ بهشت می‌دمد از حکیم نزاری قهستانی غزل 601

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بویِ بهشت می‌دمد از بامِ نوبهار

1 بویِ بهشت می‌دمد از بامِ نوبهار هان تا به سر بریم خوش ایّامِ نوبهار

2 خفتن حرام اگر هم چو عندلیب پیوندِ صبح دم نکنی شامِ نوبهار

3 باد صبا به وقتِ سحر می‌کند نثار بر فرقِ سبزه دِرهمِ بادامِ نوبهار

4 دستِ قضا ستیزۀ خورشید می‌کشد بر آسمان علاقۀ اَعلامِ نوبهار

5 خون است در پیالۀ لاله نه چیست پس لعلِ مذاب ریخته در جامِ نوبهار

6 سوسن نگر که بر طرفِ جوی می‌کشد باز از نیامِ نامیه صمصامِ نوبهار

7 گل‌ بین که بر سرش ز پیِ دفعِ آفتاب از ابر سایه‌بان زده خیّامِ نوبهار

8 بلبل فراز منبرِ سرو آمده است تا در نشر خطبه تازه کند نامِ نوبهار

9 هم چون سهیل و زهره و شِعرا و مشتری آراسته‌ست باغ به اَجرامِ نوبهار

10 عام است بر خلایقِ عالم چو صیتِ عدل کس بی‌نصیب نیست ز انعامِ نوبهار

11 با این همه طراوت و لطف و جمال و حسن هم عاقبت فناست سرانجامِ نوبهار

12 تلخ است بر نزاریِ شوریده روزگار زهرِ فراقِ دوست در ایّامِ نوبهار

13 هر صبح دم‌ سحاب ز لؤلؤیِ چشمِ من پر می‌کند چو بطنِ صدف کامِ نوبهار

عکس نوشته
کامنت
comment