-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن آن نوخطی که ریخته باشد بنای حسن
2 گر فتنه های حسن تو خوابد عجیب نیست فرش خوشی است سبزهٔ خط زیر پای حسن
3 هر دم به ناز بالش دل تکیه می کند آن سرو قامت چمن دلگشای حسن
4 پرواز از نشیمن ابرو نمی کند شد حلقه های زلف تو دام همای حسن
5 خوبان ز غیر، منت چیزی نمی کشند از برگ گل نسیم کند بوریای حسن
6 چندین هزار جامهٔ جان را به تن درید تا دوخت آسمان به قد او قبای حسن
7 هر عضو او به عضو دگر ناز می کند خوش بی نیاز بوده ز سر تا به پای حسن
8 در حسن، ما حقیقت کونین دیده ایم بیهوده کی کشیم سعیدا جفای حسن؟