خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن از سعیدا غزل 525

سعیدا

سعیدا

سعیدا

خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن

1 خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن آن نوخطی که ریخته باشد بنای حسن

2 گر فتنه های حسن تو خوابد عجیب نیست فرش خوشی است سبزهٔ خط زیر پای حسن

3 هر دم به ناز بالش دل تکیه می کند آن سرو قامت چمن دلگشای حسن

4 پرواز از نشیمن ابرو نمی کند شد حلقه های زلف تو دام همای حسن

5 خوبان ز غیر، منت چیزی نمی کشند از برگ گل نسیم کند بوریای حسن

6 چندین هزار جامهٔ جان را به تن درید تا دوخت آسمان به قد او قبای حسن

7 هر عضو او به عضو دگر ناز می کند خوش بی نیاز بوده ز سر تا به پای حسن

8 در حسن، ما حقیقت کونین دیده ایم بیهوده کی کشیم سعیدا جفای حسن؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر