1 حکیم ششم چون سخن ساز کرد سخن را بدین لهجه آغاز کرد
2 که میراند این شه بسی زنده را که مالک شود ملک پاینده را
3 فرو شد سر او درین سرگذشت به مرگ کسان مرگ ازو برنگشت
1 حبذا شاهی که در عهد شباب شد ز توبه همچو پیران بهره یاب
2 گر چه از باده لب آلود از نخست زان به آب توبه آخر لب بشست
1 چون سلامان هفته ای محمل براند پندگویان را بر او دستی نماند
2 از ملامت ایمن و فارغ ز پند بار خود بر ساحل بحری فکند
1 نیکخواهی خاصه کو را یاور است گشته پیدا با وی از یک گوهر است
2 کرده جا در سایه اقبال او سایه وار افتاده در دنبال او