دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود از مجد همگر غزل 40

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود

1 دلبرا دوش در آن عیش منت یاد نبود که دل بنده ز بند غمت آزاد نبود

2 اگر از صحبت من یاد نیاوردی هیچ آخر ای سنگدل از عهد منت یاد نبود

3 شرم روی من و خشم آوری خلق مگیر شرمت از آن همه بد کردن و بیداد نبود

4 سنگ خارا ز دلت به که در آن شادیها رحمتت بر من دلخسته ناشاد نبود

5 بر ره گفت تو رفتیم و همه بود خلاف عهد تو نیک بدیدیم و به جز باد نبود

6 رفت بنیاد دل ما و از آن بود همه که بر امید من و قول تو بنیاد نبود

7 دل ز شاگردی مهر تو بلا دید بلا لاجرم دید و در کار خود استاد نبود

8 شهری از ناله و فریاد من آگاه شدند خود ترا هیچ خبر زان همه فریاد نبود

9 پیش شیرین لب تو گر پسر همگر مرد او دراین راه به از خسرو و فرهاد نبود

عکس نوشته
کامنت
comment